یک اربعین....
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
 
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
 
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
 
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
 
زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد
 
در اول بهار زمستان شدم حسین
 
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
 
قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین
 
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
 
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
 
تو رفتی و کنار خودم گریه می‌کنم
 
دارم سر مزار خودم گریه می‌کنم
 
ای سایه بلند سرم‌ای برادرم! 
 
آیینهٔ ترک ترک در برابرم
 
بالم شکسته است و پرم پر نمی‌زند
 
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
 
من قول داده‌ام که بگیرم سر تو را
 
از دست نیزه‌ها و برایت بیاورم
 
حالا سری برای تو آورده‌ام ولی
 
خاکستری و خاکی و‌ای خاک بر سرم! 
 
بگذار اول سخن و شکوه‌ام تو را
 
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
 
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
 
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
 
تو رفتی و کنار خودم گریه می‌کنم
 
دارم سر مزار خودم گریه می‌کنم
 
شاعر:علی اکبر لطیفیان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 13:41 | نویسنده : شهيد گمنام |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.